ای مردم! هرگاه دانستید، پس به آن عمل کنید؛ شاید که هدایت یابید . [امام علی علیه السلام]   بازدید امروز: 7  بازدید دیروز: 29   کل بازدیدها: 23030
 
از هر چمن سمنی
 
شیخ شهر ما: مظهر آمیزش مقدس و ملوث
نویسنده: آواره(جمعه 84/7/29 ساعت 5:33 صبح)

 

 

 

خواجه بشیر احمد انصاری

کانکورد -  کالیفرنیا

 

شیخ شهر ما؛ مظهر آمیزش مقدس و ملوث

 

 

مـرغ زیرک به در خانـقـه اکنـون نپـرد
که نهادست به هر مجلس وعظى دامی

 

استفاده از مذهب در جهت تقویت پایه های قدرت سیاسی و استخدام سمبولهای دینی در راه خدمت به نهاد های حکومتی از یادگار های کهن تاریخ سیاسی جوامع بشری است که از سوی نهاد های منسوب به هر دین و مذهبی در نقاط مختلف جهان صورت گرفته که روشن ترین نمونه آن را می توان در دستگاه فراعنه مصر یافت.
در ایران باستان موبدان مسئول چنین کاری بودند. در اروپا کشیش ها و در میان قبایل یهود خاخام ها همیشه در کنار قدرتمندان و ثروتمندان دیده می شوند. در میان قبایل بت پرست افریقا و آسترلیا جادو گران و غیب گو ها دست در دست طبقه حاکم گذاشته و ظلم ، ستم ، جنایت و خیانت رایج در جامعه را از نظر دینی توجیه مى نمایند.
زمام دار از راه فریب و سازش و دسیسه بر کرسى مى نشیند، سرمایه دار مسیر پول حرام را به کانال بانکى خودش رهنمائى میکند و شریک سومى در حالى که از روحانیت ریش و عمامه اش را به میراث برده است مى آید تا آهسته و مهربان (پیام مقدس) را در گوش مردم زمزمه کند؛ پیامى که مردم را به صبر و گذشت و اطاعت فرا مى خواند. و یا بقول آن اندیشه ورز بزرگ قرن ما؛ ارباب تیغ و طلا و تسبیح و زور و زر و تزویر دست در دست هم گذاشته و بر سر سفره ارباب ثروت و قدرت می نشینند و حکومت میکنند.

استفاده از مذهب در جهت تقویت پایه هاى نظامهاى غیر مردمى یکى از شیوه هاى کهنى است که تا هنوز به همان قوت خویش باقى مانده تا جایی که این شیوه حتى در نظامهایى که اصلا معتقد به مذهب نبوده اند نیز دیده شده که استخدام دین فروشان حرفه اى در “وزارت شئون اسلامى” نمونه روشن این ادعاى ما است. متولى رسمى دین در همچو جوامع فقط یک وظیفه دارد و آن بخشیدن مشروعیت دینى به نظام حاکم و پیشکش نمودن اراده دربار در لفافه شریعت الهى بر مردم و بالآخره کوبیدن مهر تکفیر بر پیشانى مخالفان سیاسى زمامدار. خطر این دسته در این است که در پشت عواطف پاک مردم سنگر گرفته و قلب دین و صورت آزادى را نشانه میگیرند. این گروه، شریر ترین خلق خدایند زیرا لواى شکوهمند دین را از قله آسمانى آن بزیر آورده و کفشهاى چرکین زمامداران جنایت پیشه را با آن پاک میکنند.
در کشور ما هم رهبران سیاسی مختلفی همواره سعی ورزیده اند تا تنی چند را در این راه استخدام نموده و آلودگی های خویش را با لنگی، عبا و قبای ایشان پاک نمایند که نمونه های تاریخی آن به همگان هویدا است.
آقای کرزی هم از نخستین لحظاتى که بر کرسی زعامت کشور نشانده شده اند همواره سعى ورزیده اند تا دانش آموز مخلص دبستان ماکیاولى بوده، بخاطر برآورده شدن اهداف خویش همه راه ها و وسایل را امتحان نموده و از هیچ امری در جهت تقویت پایه هاى قدرت شخصى خویش صرفه نکنند. یکى از این راه ها استفاده از پدیدهء مظلوم مذهب است. در این مدت هر نویسنده ای که بر کوتاهی های حکومت انگشت می گذارد و یا هر کسی که چیزی از حقایق محظور و نا گفته را بیان می نماید، می بینیم که قاضی القضات نود سالهء افغانستان وارد صحنه می شود تا نقش (قمچین کرزی) را بازی نموده و مسئولیت خویش را در قبال ولی نعمتش باکمال ایمان – ببخشید با کمال بی ایمانی انجام دهد.
یکى از عوامل انحطاط جوامع اسلامى وجود آن عده از متولیان عمامه دار بتکده استبداد است که دین را عامل اغفال ذهنى و تخدیر روحى گردانیده و از آن سلاحى ساخته اند در دست دروازه بانان دستگاه هاى جور و جهل که بدون کوچکترین خجالت؛ ظلم طبقاتى و خودکامگى سیاسى و بى عدالتى قومى را رنگ و آب دینى مى دهند. این ملاباشى هاى دستگاه (خان خانان) کارى جز تدوین تیورى هاى اسارت و ارائه حیله هاى شرعى ندارند. این رزیلت مآبان بی آبرو هیچ مشکلى را نمى یابند که آنرا آسان نتوانند و هیچ گناهى نیست که راه گریزى رندانه براى آن نیابند. این گروه باریکترین احکام بیت الخلا را شرح و بسط مى دهند اما از سر نوشت ملتى که پایتخت آن بیت الخلاى بزرگی گشته است خبرى ندارند. پیام شان خشکى و اختناق و تحجر و نا امیدى و ضعف و ذلت است و وظیفه شان بافتن رداى مشروعیت بر اندام نا ساز و زشت زمامدار.
از دیر زمانى بزرگترین دغدغهء دانشمندان و فقهاى مسلمان همین قرار گرفتن نهاد روحانیت (اگر چنین نهادی در اسلام وجود داشته باشد) در دست ارباب قدرت و ثروت بوده است. آخر چرا کسانی که باید بزرگترین جهاد شان گفتن سخن حق در پیشگاه ارباب زور می بود، این چنین به خواهش دل ارباب حکومت حرف می زنند، رخ بر دروازه قدرت می مالند، زبان بر کفش ارباب زور می سایند، سخن به نرخ سیاست رایج می گویند و یا اینکه گاه به مصلحت می گویند و گاه نمی گویند و بالآخره متون دینى را بصورت بسیار آزمندانه و حقیرانه توجیه می نمایند. تاریخ پاسخ می دهد که اینها همیشه منفعت شخصى خویش را با ظاهر دینى آمیخته اند و عقیدت را با معیشت و مکسب را با مذهب عجین نموده اند. گاهگاهى که بانگى بنام دفاع از قشر دین در عصری که اصول اصول دین در خطر است، هم بر آورده می شود هدفش چیزى جز پاشیدن خاک در چشم مردم نیست؛ تا نتوانند سیماى حقیقى او را نظاره کنند.
کشنده ترین لطمه بر پیکر دین وقتی وارد می شود که امر دین را با امر معیشت و منزلت شخصی در آمیزند و متولى دین سخن چنان گوید که زمامدار پسندد. آری! در آن وقت است که شریعت در پاى منافع عاجل این شخص و آن گروه به هلاکت می رسد.
یورشى را که قرآن کریم علیه همین دسته برده بر هیچ گروه دیگری نبرده است: آیت 7 سوره جمعه قرآن کریم علمای دینی گذشته را به مر کب هایی تشبیه می کند که کتاب بار شده اند “کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً”. و آیت 176 سوره اعراف آنها را به سگانی تشبیه مینماید که اگر بر ایشان حمله بری هم زبان از دهن بیرون می کنند و اگر ایشان را بگذاری باز هم زبان بیرون می آورند “فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث”.
امام غزالى در احیاى علوم الدین میگوید که هدف زمام داران از استخدام گروهى از عمامه داران عالم نما ذلیل ساختن تمامی این قشر و استخدام آنها در جهت سرکوب نمودن دشمنان شخصى زمامدار و پوشانیدن گناهان و جنایات دستگاه حکومت و دعا و ثنا و افتیدن به درگاه ارباب ثروت و قدرت است.
از همینرو سخنوران عارف ما از سنائى و بیدل و حافظ و مولوى گرفته تا جامی و اقبال همه از دست این نحله دل پر خون داشته اند، زیرا آنها مى دیدند که چگونه گوهر آسمانى و درخشنده دین در زیر پاشنه هاى کثیف زهد فروشان دین نا شناس لگد مال مى شد. این بزرگمردان عرصه های دین و معرفت از دست دین فروشى، سالوس، ریاکارى، تزویر، ترشروئى و خشک دماغى شیخان گمراه چنان دردمندانه شکایت بلند کرده و نالیده اند که آواز ناله شان پس از مرور ده قرن هنوز در زیر این گنبد طنین انداز است. دیوان های شعری شان همه جنگ است علیه (شاه و شیخ و شحنه و مفتى و محتسب).
دین و مؤسسات تعلیم دینی در کشور ما سر نوشتی نهایت درآور داشته اند. روحانیت آگاه کشور از سید ما فیلسوف شرق جمال الدین افغانی گرفته تا لحظه نگارش این سطور از سوی قشری منحط کوبیده می شوند. آخر آیا همین ها نبودند که جمال الدین را از کابل اخراج نمودند. همین ابوالهدای صیادی شیخ الاسلام ترکیه عثمانی نبود که وظیفه ای جز توطئه چینی علیه سید جمال نداشت. این دسته یک و ظیفه دارند که آن خاموش ساختن صداهای بلند است و در این راه شایعه مى سازند، فتوى میدهند و سپس دست به ذبح شرعى مسلمانان مى زنند ذبحى با مراعات همه آداب و احکام فقهى آن!
در تاریخ ما امتزاج امر شریعت و معیشت و یا ارتزاق از راه دین بیشتر پس از سلطنت عبدالرحمن خان مطرح بوده است. میگویند عبدالرحمن خان سخت ترین درگیری ها را با روحانیان استعمار ستیز داشت و برای تضعیف و وابسته ساختن این نهاد، دست به مصادره و الغای مؤسسات وقفی زد که در نتیجه نهاد روحانیت سخت متکی به دولت و نمایندگان نظام فیودالی در سرتاسر کشور گردید. از طرف دیگر، این اقدام عبدالرحمن خان افغانستان را بیشتر متکی به مؤسسات تعلیم دینی در هندوستان و بخارى نمود.
یکى از راه هاى درمان این آفت و علاج این بیمارى ایجاد سرچشمه هاى پاکیزه ارتزاق است تا عزت و استغنا و حریت در پاى نحس دیو طلب و طمع قربانى نشود. یکى از خصوصیتهاى بارز پیامبران این بود که طمع نداشتند و اهل قناعت بودند و زبان حال شان این گفته مولوى بود:


طبیـبان الهـیم ، زکس مــزد نخواهیم
که ما پاک روانیم ، نه طماع و پلیدیم


از روزی که آقاى کرزى روی کار آمده اند بر مبنای ضرب المثل “هرکه را از بهر کارى ساختند” ازتجارب هر دسته اى درجهت تقویت پایه هاى قدرت خویش سود برده اند. میگویند که ایشان در این اواخر قدمهایی در جهت سپردن مراکز امنیتى کشور بدست دژخیمان خاد و لاشخواران مسلخ پلچرخى برداشته اند، همان طوری که تلاش دارند تا نهاد روحانیت را در دست حرفه اى ترین دین فروشان و بى شرم ترین حیله سازان شرعى قرار دهند. 
کسانی که با آقای فضل الهادی شنواری از نزدیک آشنایی دارند میگویند که جناب ایشان بحق می توانند سمبول بارز دین فروشی باشند. در کشور ما چرا اگر کسى لباس خورد ضابطى را بدون قید و شرطى بتن کند مجازات مى شود ولى لباس فقه و فتوى را هر کس و نا کسى بدون هیچ ضابطه ای بتن میکند؟
آخر اگر قاضی القضات یک کشور مظهر قانون شکنی باشد پس آینده قانون در آن کشور چه خواهد شد. اگر کنفرانس بن را اساس قرار میدهید در آن کنفرانس قانون اساسی دوره سلطنت با حذف فصل پادشاه به عنوان قانون اساسی موقت کشور شناخته شده بود، قانونی که حد اکثر سن قاضی القضات را شصت سال تعیین نموده بود ولی هیچ جهت مسئولی علیه این قانون شکنی آشکار صدایی بلند نکرد.
آقای کرزی در ماده یکصد و هجده قانون اساسی خویش -که ردایی برابر به قامت خود ایشان و تیم شان بریده شده است- حد اقل عمر قاضى القضات را 40 سال تعیین نموده اند اما حد اکثر آنرا بخاطر گل روى جناب قاصی القضات کنونی مسکوت گذاشته اند.
در جهانی که عمر تقاعد شصت سال است تا اندازه ای که حتى میخواهند سازمان ملل را در شصت سالگی اش تقاعد دهند! چطور می توانیم شخصی را که شاید تار چنگ و سفید ابروی خود را هلال ماه رمضان تصور نموده و آغاز رمضان را اعلام نماید، در مسندی که فیصله در زمینه جان و مال مردم در ید صلاحیت آن مى باشد، بپذیریم. 
از روزی که این آقا بر عالی ترین کرسی نهاد قضایی ما تکیه زده اند تا تحریر این نوشتار مظهر بسیار بارز قانون شکنی، خویش پروری، بی عزتی و وابستگی بصورت بسیارعریان و مسخره آن بوده اند. بر مبنای یک گزارش خبری باری ایشان خود را غلام آقای کرزی خوانده اند. عملکرد های پسران و محافظان ایشان نقل مجالس شهر گردیده است. نامه ایشان به بوش و تقاضای ایشان مبنی بر ابقای آقای خلیلزاد تا انتخابات پارلمانی افغانستان شاید بعنوان یک فکاهی سیاسی در آرشیفهای قصر سفید حفظ شود.
مردم افغانستان توقع ندارند که قاضی القضات ایشان امام غزالى شوند امامی که به سلطان سنجر سلجوقى نوشته بود: “ نزدیک است که گردن مسلمانها در زیر بار مصیـبتها و مالیات بشکند و گردن اسپان تو در زیر گردن بندهاى طلا"، ما نمی خواهیم که ایشان ابوحنیفه شوند که مبلغ ده هزار درهم ابو جعفر منصور را نپذیرفت و باز در زیر تازیانه او یکصد و ده شلاق خورد تا منصب قضا را پذیرا شود ولى تسلیم نشد. آری! ما از ایشان توقع نداریم که جرئت ابوحنیفه و تقواى غزالى و بزرگ منشى جعفر صادق و شجاعت ابن تیمیه را داشته باشند. حتى ما نمیگوئیم که روحى به بزرگى آن زن کهنسال (مادام تریسا) و یا (گرو نانک) شوند ویا به اندازهء پاپ و خاخامهاى اسرائیل احساس مسئولیت نمایند، بلکه میخواهیم که فردی شوند با حد اقل خصوصیتهای انسانی. عالمى که جهنم پیرامونش را نبیند، ضجهء گرسنگان جامعه اش را نشنود و بوى نا مطبوع گناه و جنایت در شهر به مشامش نرسد، عالم چه که حتى نمیتوان اسم انسان را بر او نهاد.
در این مدتی که آقای شینواری بر مسند قضا می غرند بدون هیچ ضابطه شرعی بر پشت هر کسی که دل شان خواست تازیانه خویش را فرود می آورند و مردم هم از ترس با او مدارا می نمایند، گویا اینکه این بیت یغمای جندقی زبان حال شان است:


ز شــیخ شـهر جان بردم به تدبیر مسـلمانی
مدارا با چنین کافر نمی‌ کردم چه می‌کردم؟


جناب آقای شینواری و امثال ایشان ما را بیاد سخن سرای بزرگ سیستان، ابن مفرغ (متوفى 69 هجری) می اندازد که باری سروده بود:


الا لیت اللحى کانت حشیشا
فنعلفهـا خیـول المســلمینــا


یعنی: “اى کاش! (برخی) از ریشها علف بودی تا (اگر فایده دیگری نداشتی) از آن برای اسپان مسلمانان خوراک تهیه می نمودیم”. 
در پایان به پیروى از پیامبر اکرام دعا میکنیم که “اللهم انا نعوذ بک من علم لا ینفع ونفس لا تشبع و نعوذ بک من الخیانة والجبن و من الهرم و ان نرد الى ارزل العمر.”
یعنی: خدایا! ما از دانش بی سود، نفسی که سیری ندارد، خیانت، بزدلی، سالخوردگی، و از رسیدن به سنین بسیار بالا و نا مطلوب به تو پناه می بریم. 
این نجوای حکیم بزرگ گنجه درد بزرگ ما را چه زیبا و لطیف بیان نموده است:


ای مدنی برقع و مکـی نقــاب
ســــایه نشین چـند بود آفتــــاب
ملک بر آرای و جهان تازه کن
هر دو جهان را تو پر آوازه کن
سکه تو زن تا امرا کم زننـد
خطبـه تو خوان تا خطبـا دم زننـــد
باز کش این مســند از آســودگان
غسـل ده این منـبر از آلـــــودگــان
ز آفت این خانه آفت پـذیــر
دست بر آور همه را دســت گــیر


آیا وقت آن فرا نرسیده است که جناب فضل الهادی شینواری قبل از آنکه از طرف علمای اصیل کشور تکفیر و یا سلب صلاحیت شوند، مسند خطرناک قاضی القضاتی و ریاست شورای (علما) را به کسی که شایستگی آنرا دارد رها نموده و راهی منزل غصبی خویش شوند.

 

با تشکر از سایت ( سرنوشت)



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کرزی به پاکستان هشدار داد. (رسانه ها)
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
بهار 1385
زمستان 1384
پاییز 1384
بهار 1384
زمستان 1383

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
از هر چمن سمنی
آواره
( ای اشک دمی انیس ما باش ماهم ز نظر فتاده گانیم ))

|| لوگوی وبلاگ من ||
از هر چمن سمنی

|| لینک دوستان من ||
شبکه جوانان افغان
فردا
گلشن راز
اندوه ء غربت
سخن و سخنور
انسوی موجهای بنفش

|| اوقات شرعی ||