دوستان عزیزم را هزاران سلام باد!
امروز یک طنز بیسار خوب از سایت (صدای مردم ) برایتان انتخاب کرده ام .
صدای مردم
www.sadaeymardom.com
حکایت سید و وزارت!
از کتاب کارستان شیخ سیاسی
سیدی را شنیدم گیسو با شامپوی سیاست شسته ودل در گرو وزرات تجارت بسته. بحث جامعه مدنی و توسعه اقتصادی ورد لبش بود ومقوله ی " اقتدار ملی" ذکر روز و شبش.
بیت:
سرکوی بلند یک دانه گندم
وزارت می کنم با رای مردم
در کار زار انتخابات با جناح پیروز بود و نایب السلطنه را تعویذی داد کارگشا، تا بار سوم توسن ایامش بکام شود و قرعه ی ریاستش بنام. تعویذ نیک اثر بگذاشت و جهانپناه او را به دورسوم ریاست گماشت. چون مرکب سیاست از کجراهه انتخابات بگذشت طومار وزارت سیدنا را نیزبا خود بست.
بیت:
چو مرکب از آب سیاست گذشت
چه پروا که از بامش، افتاد طشت
قطعه:
عجب حکایتیست ماجرای حاج آقا
کسی که بدست خویش " اقتدار ملی" ساخت
چون اقتدار ندانست زاستحقار آخر
بگوشه ای نشست و "اقتدار ملی" باخت!
سید از فهرست جا ماند، لاجرم توسن مخالفت راند که این دولت مخالف جامعه مدنی است چون در فهرست وزرایش، نه نام من و نه از اشرف غنی است.
بیا چرخ گردون زبالا به زیر
درین دور، بیکار شد دو وزیر
ببین این غم و سینه را چاک کن
سوالی ز "حامد" چالاک کن:
چرا آن دو دانا، راندی زخویش؟
مبادا که گرگی خورد آن دو میش!
ظریفی شنید این سخن خنده کرد
سپس روی خود باین بنده کرد:
که هشدار زان دومیش سترگ
دماری برآرند از خیل گرگ!