بنام خدا!
دوستان عزیز را سلام باد ، امروز وقتی خواستم ویبلاگ برای اولین بار بروز کنم بیاد سلطه تاریک طالبان در افغانستان افتادم و تندیسهای بودا در بامیان بیادم آمد. مجسمه هایکه تاریخ بزرگ داشت و ریشه در عمق فرهنگ منطقه دوانیده بود.ولی کوردلان تاریخ و فرهنگ ستیزان بد سرشت تندیسه های بودا را منفجر ساختند و روی سیاه خود را سیاه تر ساختند.
بودا جریمه شد
شعر از جناب داود حکیمی
بودا پس از محاکمه هایش جریمه شد
درانفجاروگم شدن ومرگ بیمه شد
جان کند زیربارش و توفان وباد و برف
درخویش مرد و خفت نیامد ولی به حرف
جزکوه کس که از دل بوداخبر نداشت
قلب بزرگ و ملتهب اش حد و بر نداشت
آنجا چگونه صخرگی اش را گرفته بود
بیباک در مقابل توفان و خاک و دود
عمرش ز سال و ماه نگردیده است کم
ازبرف وباد وبارش وباران نگشته خم
درخویش خفته بود دیگرخستگی نداشت
ازما هوای دورشدن و رستگی نداشت
می ایست درمقابل ما شام تا سحر
دل بسته بود به دور وبرش عاشقانه تر
ای رسته سال های زیادی زبرف و باد
آسان چرا تناوری ات بر زمین فتاد
هرقدر داد می زنی و می بری هجوم
بیرون نمی شود تنت از پنجه های شوم
روزی که بافتند تو را از طلای ناب
پختند کوه و صخرگی ات را در آفتاب
چشمت همیشه شاهد مرگ و گرسنگی
جان داده در حضور تو خلقی ز تشنگی
ای رنج های گمشده در خاک های تو
دنیای قصه وسعت قد رسای تو
ای شاهد همیشه ئ رنج و عذاب ها
صادقتراز کتابت و تاریخ و خواب ها
مفهوم ارتجاع زقدت هراس داشت
باید تورابه منزله’ عشق پاس داشت
اندام تو زجنس دیگر میگرفت رنگ
ازگوشت واستخوان نشود چهره ات قشنگ
لبخند قرن های سکوت است چهره ات
آیینه’ گذشته’ شب ها ستاره ات
ازرفتنت تناوری کوه و صخره ریخت
خاک تنت نریخت طلای ستاره ریخت
ازره رسیده مرد خدا مرد بت شکن
مردپلید و پنجه’ خشم تبرزدن
دین دیگر خدای دیگر رهبر دیگر
تیغ دیگر سپاه دیگر خنجر دیگر
ازسمت شب رسیده به سوی تو تاختند
ازقد تو خرابه و ویرانه ساختند
آنجا تورا درآتش وخمپاره سوختند
تندیس و استخوان تنت را فروختند
مائیم شرمسار تمام شکست تو
درحیرت رهاشدن مان ز دست تو
هان بشکنید سلطه ’ این قرن کور را
مردم کند شروع ز بودا سرور را
مردم دوباره قدبکشد تا رسا شود
رقص و سرور گرم به پایش به پاشود
بودا! به قدر حجم زمین گم نمودمت
گم درمیان این همه مردم نمودمت
مائیم سرفگند و رسوا وشرمسار
مائیم مرده درنفس خویش بار بار
مارا دیگر مقابل چشمت طلب مکن
مارا دیگر ز زنده بودن جان به لب مکن
درحیرتم چگونه به تو رو به رو شوم
زین بیشتر مخواه که بی آبرو شوم
بودا پس از محاکمه هایش جریمه شد
در انفجار و گم شدن و مرگ بیمه شد
بودا نرفت از شب و وحشت گریخته
درچشم های شب زده مان خاک ریخته
آنکه برهنه بود، بگوئید کیست ؟ رفت
بودای رنج بود، غریبانه زیست رفت